تو
بیمعرفتترین ادم زندگی من نام گرفتی
دیشب موقع خواب به خودم میگفتم فردا از این حال درمیام یا خیلی خوشحال میشم یا برای همیشه تموم میکنم این خیال واهی رو
و ته دلم با همهی وجود امید داشتم گزینه اول درست باشه
که نبود
شهریور بود دم شرکتمون بعد قولی که بهم دادی بهت گفتم اگر به هردلیلی ۱۲ اذرت بشه ۱۳ هم دیگه هیچ ارزشی برام نداره
امروز ۲۲ اذره و تو باز بهونهای پیدا کردی که همه چیز رو بندازی گردن من و خراب کنی
تو کل این هفته پیش خودم میگفتم پنجشنبه متفاوته
پنجشنبه همه چیز تغییر میکنه
و تغییر کرد به بدترین شکل ممکن
نمیدونم از امروز چهطور روزهارو شب میکنم و شبهارو روز
ولی دیگه نمیتونم بیشتر از این خودمو کوچیک کنم
از هشت صبح چشمم به گوشی بود
گفتم میاد
گفتم درست میشه همه چی
ولی انگار تو و من شدیم دو خط موازی
با هر دلیل و منطق و بهانهای نتیجه یکیست
تو بازهم سر قولت واینستادی ولی من سر قولم به خودم وایمیستم
بازگشت؟...برچسب : نویسنده : mohati11 بازدید : 88